مراجعه به متن

مراجعه به فهرست مطالب

سفرهٔ دلش را پیش خدا گشود

سفرهٔ دلش را پیش خدا گشود

از ایمانشان سرمشق بگیریم

سفرهٔ دلش را پیش خدا گشود

حَنّا چنان خود را با تدارکات سفرشان مشغول کرده بود که سعی می‌کرد به مشکل خود فکر نکند؛‏ سفر آنان باید سفری لذّت‌بخش و دل‌پذیر می‌بود.‏ شوهر حَنّا،‏ القانه هر سال تمام خانواده‌اش را بر طبق رسوم برای پرستش خدا به خیمهٔ عبادت در شهر شیلوه می‌برد.‏ خواست یَهُوَه آن بود که پرستندگانش در چنین گردهمایی‌ای شاد باشند.‏ (‏تثنیه ۱۶:‏۱۵‏)‏ بی‌شک حَنّا از دوران کودکی‌اش با بودن در چنین اعیادی شاد و مسرور بود.‏ اما در سال‌های اخیر زندگی او دگرگون شده بود.‏

حَنّا زن خوشبختی بود چرا که همسرش به او عشق می‌ورزید.‏ اما القانه همسر دیگری نیز داشت.‏ نام او فَنِنَّه بود.‏ او می‌خواست زندگی را به کام حَنّا تلخ سازد.‏ فَنِنَّه حتی از گردهمایی‌های سالانه نیز برای به درد آوردن دل حَنّا استفاده می‌کرد.‏ او چگونه این کار را می‌کرد؟‏ و مهم‌تر از آن ایمان حَنّا به یَهُوَه چگونه به او کمک کرد تا این شرایط غیرقابل تحمّل را پشت سر گذارد؟‏ اگر شما نیز با مشکلی روبرو هستید که زندگی را به کامتان تلخ ساخته است سرگذشت زندگی حَنّا،‏ می‌تواند برایتان مفید واقع شود.‏

‏‹چرا دلت غمگین است؟‏›‏

کتاب مقدّس به دو مشکل بزرگ در زندگی حَنّا اشاره می‌کند که یکی تا حدودی قابل حل و دیگری غیرقابل حل بود.‏ مشکل اوّل این بود که او در خانواده‌ای زندگی می‌کرد که در آن چندهمسری معمول بود و فَنِنَّه از او نفرت داشت.‏ مشکل دوّم آن بود که حَنّا صاحب فرزند نمی‌شد.‏ این وضعیت برای زنی که دوست دارد فرزندی داشته باشد،‏ سخت و طاقت‌فرساست.‏ در آن زمان به دلیل فرهنگ و رسوم مردم،‏ نازایی حَنّا مایهٔ غم و شرمساری‌اش شده بود.‏ هر پدر و مادری در انتظار نسلی بود که نام اجداد خود را زنده نگه دارد.‏ نازایی مایهٔ شرم و سرافکندگی خانواده می‌شد.‏

با نبودن فَنِنَّه،‏ حَنّا می‌توانست با مشکل نازایی‌اش کنار آید.‏ چندهمسری هیچ گاه وضعیت مطلوبی نبود.‏ رقابت،‏ درگیری و غم و اندوه در چنین خانواده‌هایی به چشم می‌خورد.‏ چندهمسری از معیاری که خدا در باغ عدن برای تک‌همسری قرار داده بود بسیار فاصله داشت.‏ * (‏پیدایش ۲:‏۲۴‏)‏ در کتاب مقدّس تصویری خوشایند از چندهمسری نمی‌توان یافت.‏ زندگی خانوادگی القانه نمونهٔ روشنی است که چندهمسری نتایج خوبی ندارد.‏

القانه حَنّا را بیشتر دوست داشت،‏ چون طبق رسوم یهودی او همسر اوّلش بود و پس از چندین سال فَنِنَّه را به همسری گرفت.‏ در هر صورت فَنِنَّه به شدّت به حَنّا حسادت می‌ورزید و به شکل‌های گوناگون با او رقابت می‌کرد.‏ امتیاز بزرگ فَنِنَّه این بود که می‌توانست صاحب فرزند شود.‏ او فرزندانی یکی پس از دیگری آورد و با به دنیا آوردن هر فرزند احساس خودبزرگ‌بینی در او تقویت می‌شد.‏ فَنِنَّه به جای دلسوزی با حَنّا و شریک شدن در غم و اندوهش،‏ از مشکل او سوءاستفاده می‌کرد.‏ کتاب مقدّس در مورد فَنِنَّه می‌گوید که او حَنّا را سخت می‌رنجاند تا او را منقلب و نگران سازد.‏ (‏۱سموئیل ۱:‏۶‏)‏ فَنِنَّه عمداً به این کار دست می‌زد.‏ او می‌خواست حَنّا را برنجاند و در کار خود نیز موفق شد.‏

زمانی که القانه و خانواده‌اش قصد سفر به شیلوه را برای زیارت سالانه داشتند،‏ فَنِنَّه باز از فرصت استفاده کرد تا حَنّا را ناراحت و نگران سازد.‏ القانه قسمتی از قربانی‌ای که به یَهُوَه تقدیم کرده بود،‏ به «همهٔ پسران و دختران» فَنِنَّه داد.‏ حَنّا که فرزندی نداشت تنها سهم خود را گرفت.‏ فَنِنَّه شروع به فخر فروشی کرد و به حَنّا یادآور شد که نازا است.‏ حَنّای بی‌چاره از فرط غم و غصه دست به گریه زد و حتی دیگر اشتهایی به خوردن غذا نداشت.‏ القانه متوجهٔ غم و اندوه همسرش،‏ حَنّا شد و این که او غذا نمی‌خورد.‏ از این رو تلاش کرد تا او را دلداری دهد و از حَنّا پرسید:‏ «ای حَنّا چرا گریانی و چرا نمی‌خوری و دلت چرا غمگین است؟‏ آیا من برای تو از ده پسر بهتر نیستم؟‏» —‏ ۱سموئیل ۱:‏۴-‏۸‏.‏

قدر مسلّم این است که القانه پی برده بود که اضطراب و ناراحتی حَنّا به دلیل نازایی‌اش است.‏ حَنّا مطمئناً مهر و محبتی را که شوهرش به او نشان می‌داد ارج می‌نهاد.‏ * اما در کتاب مقدّس اشاره‌ای نشده است که القانه چیزی راجع به نقشهٔ بدخواهانهٔ فَنِنَّه گفته باشد یا اینکه حَنّا به القانه در این خصوص مطلبی را در میان گذاشته باشد.‏ ممکن است حَنّا پیش خود فکر می‌کرد با شکایت از فَنِنَّه موضوع را از آنچه که هست وخیم‌تر می‌سازد.‏ آیا اگر حَنّا با القانه این موضوع را در میان می‌گذاشت او می‌توانست از مشکلات حَنّا بکاهد؟‏ یا این که با این عمل،‏ فَنِنَّه به کینه‌ورزی و بدخواهی‌های خود بیشتر ادامه می‌داد یا حتی فرزندان و خدمتکارانش نیز راه فَنِنَّه را پیش می‌گرفتند؟‏ اگر حَنّا این گونه رفتار می‌کرد،‏ خود را دورتر و دورتر از خانواده و خدمتکارانش حس می‌کرد.‏

ما نمی‌دانیم که آیا القانه از کل نامهربانی‌های بی‌مورد فَنِنَّه آگاه بود یا نه،‏ اما می‌دانیم که یَهُوَه خدا از همه چیز مطلع بود.‏ کتاب مقدّس تصویری کامل از این ماجرا نمایان می‌سازد و به همگان هشدار جدّی می‌دهد که خود را در هیچ گونه حسادت و اعمال بدخواهانه‌ای که حتی جزئی به نظر می‌رسد،‏ درگیر نسازند.‏ از طرف دیگر کسی که مانند حَنّا بی‌تقصیر و صلح‌جوست،‏ می‌تواند از این که خدا از مشکلش آگاهی دارد،‏ قوّت قلب یابد.‏ همچنین می‌تواند از این که خدا در زمان مناسب و از طریق خود دست به عمل خواهد زد،‏ نیز دلگرم گردد.‏ (‏تثنیه ۳۲:‏۴‏)‏ ممکن است که حَنّا از این امر آگاه بوده و به همین دلیل از خدا کمک خواسته است.‏

آثار غم در چهره‌اش دیده نمی‌شد

ساعاتی پیش از سفر،‏ جنب‌وجوشی خاص در خانه به چشم می‌خورد.‏ همه و حتی کودکان نیز خود را برای سفری طولانی آماده می‌ساختند.‏ آن‌ها سفری بیش از ۳۰ کیلومتر در پیش داشتند و باید از میان تپه‌های اِفرایم به شیلوه می‌رفتند.‏ * این راه را باید پیاده به مدت یک یا دو روز طی می‌کردند.‏ حَنّا می‌دانست که رقیبش،‏ فَنِنَّه چگونه عمل خواهد کرد.‏ با این حال او در خانه نماند.‏ او نمونه‌ای بی‌نظیر برای پرستندگان خدا از خود به جا گذاشت.‏ این عاقلانه نیست که رفتار نادرست دیگران ما را از پرستش و عبادت خدا باز دارد.‏ اگر چنین کنیم،‏ خود را از برکاتی که ما را در تحمّل مشکلات قوّت می‌بخشد،‏ محروم می‌سازیم.‏

پس از سفر طولانی‌ای یکروزه در جاده‌ای کوهستانی و پر پیچ و خم،‏ این خانوادهٔ پرجمعیت،‏ بالاخره به شیلوه رسیدند.‏ شیلوه بر تپه‌ای واقع بود که تپه‌های بلندتری آن را احاطه کرده بودند.‏ همچنان که آنان به شهر شیلوه نزدیک می‌شدند،‏ احتمالاً حَنّا تمام ذکر و فکرش آن بود که در دعا به یَهُوَه چه بگوید.‏ زمانی که به آنجا رسیدند شروع به خوردن غذا کردند.‏ حَنّا به زودی آنجا را به قصد خیمهٔ عبادت یَهُوَه ترک کرد.‏ کاهن اعظم،‏ عیلی در آنجا حضور داشت و در کنارهٔ دروازهٔ معبد نشسته بود.‏ ولی همهٔ توجه حَنّا به یَهُوَه خدا بود.‏ او اطمینان داشت که یَهُوَه در این مکان مقدّس،‏ دعای او را خواهد شنید و پدر آسمانی‌اش موقعیت سخت و ناگوار او را کاملاً درک خواهد کرد.‏ حال تمام درد و غمش تازه گردید.‏ اشک در چشمانش حلقه زد و شروع به گریستن نمود.‏

حَنّا در حالی که هق‌هق‌کنان می‌گریست راز دلش را با یَهُوَه در میان گذاشت.‏ لب‌هایش لرزان بود و افکارش با جملاتی که درد و غمش را نشان می‌داد شکل می‌گرفت.‏ او برای مدتی طولانی با پروردگارش به راز و نیاز پرداخت و سفرهٔ دلش را پیش روی او گشود.‏ حَنّا در دعایش تنها به خواست خود برای داشتن فرزندی اشاره نکرد؛‏ او نه تنها اشتیاق یافتن برکات یَهُوَه را داشت بلکه در پی آن نیز بود که محبتش را به گونه‌ای به یَهُوَه نشان دهد.‏ از این رو با خدا عهدی بست؛‏ اگر خدا به او پسری دهد او را در راه خدمت به او وقف کند.‏ —‏ ۱سموئیل ۱:‏۹-‏۱۱‏.‏

حَنّا برای همهٔ پرستندگانِ خدا،‏ الگوی خوبی از راز و نیاز بجا گذاشت.‏ یَهُوَه با کمال میل از ما تقاضا می‌کند که سفرهٔ دل خود را پیش روی او بگشاییم؛‏ همانند فرزندی که به پدر و مادرش عشق می‌ورزد و راز دلش را با آنان در میان می‌گذارد،‏ ما نیز می‌توانیم بدون هیچ قید و شرطی ناراحتی‌ها و نگرانی‌های خود را به خدا واگذاریم.‏ (‏مزمور ۶۲:‏۸؛‏ ۱تِسالونیکیان ۵:‏۱۷‏)‏ یکی از رسولان عیسی به نام پِطرُس در مورد دعا این سخنان الهامی را نوشت:‏«همهٔ نگرانی‌های خود را به او بسپارید زیرا او به فکر شما هست.‏» —‏ ۱پِطرُس ۵:‏۷‏.‏

به طور مسلّم،‏ انسان‌ها همچون یَهُوَه،‏ فهمیده و دلسوز نیستند.‏ زمانی که حَنّا می‌گریست و دعا می‌کرد ناگهان صدای مردی را شنید.‏ او کاهن اعظم،‏ عیلی بود که حرکات حَنّا را زیر نظر داشت.‏ او به حَنّا چنین گفت:‏ «تا به کی مست می‌شوی؟‏ شرابت را از خود دور کن.‏» عیلی متوجه لب‌های لرزان،‏ هق‌هق گریه و حالات و احساسات حَنّا شده بود.‏ اما بجای همدردی با حَنّا فوراً قضاوت کرد که او مست است.‏ —‏ ۱سموئیل ۱:‏۱۲-‏۱۴‏.‏

در این موقعیت ناگوار و سخت،‏ چقدر برای حَنّا دردناک بود که باید با ملامت عیلی نیز روبرو شود؛‏ مردی که از مقام و موقعیتی بالا برخوردار بود.‏ اما در این شرایط نیز،‏ حَنّا الگویی خوب از ایمان و اعتمادش به خدا برای ما به جا گذاشت.‏ او اجازه نداد که ضعف‌های یک فرد به پرستش و عبادتش به خدا خدشه‌ای وارد کند.‏ حَنّا با احترام تمام به عیلی،‏ وضعیتش را بازگو کرد.‏ عیلی احتمالاً به اشتباهش پی برد و با صدای نرم و آرام به حَنّا چنین گفت:‏ «به سلامتی برو و خدای اسرائیل مسئلتی را که از او طلب نمودی،‏ تو را عطا فرماید.‏» —‏ ۱سموئیل ۱:‏۱۵-‏۱۷‏.‏

دعای قلبی حَنّا و پرستش یَهُوَه در خیمهٔ عبادت چه تأثیری بر او داشت؟‏ در ادامهٔ این گزارش می‌خوانیم:‏ «آن زن راه خود را پیش گرفت و می‌خورد و دیگر ترشرو نبود.‏» (‏۱سموئیل ۱:‏۱۸‏)‏ کتاب مقدّس ترجمهٔ مژده برای عصر جدید در مورد حَنّا چنین می‌گوید:‏ «دیگر آثار غم در چهره‌اش دیده نمی‌شد.‏» او از درد و غم خود تسکین یافته بود.‏ حَنّا بار فشارها و سختی‌های خود را بر دوش یَهُوَه گذاشت؛‏ کسی که بس قوی‌تر از او بود.‏ (‏مزمور ۵۵:‏۲۲‏)‏ نباید از یاد برد که نه در زمان گذشته،‏ نه اکنون و نه در آینده،‏ هرگز تحمّل بار فشارها و سختی‌های ما برای یَهُوَه سنگین نیست!‏

زمانی که فشارها و سختی‌های زندگی کمر ما را خم می‌سازد و تاب تحمّل آن را نداریم،‏ سرمشق قرار دادن سرگذشت حَنّا و گفتگوی گرم و صمیمی با پروردگارمان،‏ به ما جانی تازه می‌بخشد؛‏ کسی که کتاب مقدّس او را شنوندهٔ دعا می‌خواند.‏ (‏مزمور ۶۵:‏۲‏)‏ اگر با ایمان و اعتماد تمام با یَهُوَه راز و نیاز کنیم ما نیز می‌توانیم تسکین یابیم؛‏ ناراحتی و غم‌مان به «آرامش الٰهی که بالاتر از فهم بشر است» تبدیل می‌شود.‏ —‏ فیلیپیان ۴:‏۶،‏ ۷‏،‏ مژده برای عصر جدید.‏

خدا بهترین پشت و پناه است

صبح روز بعد،‏ حَنّا همراه القانه به خیمه عبادت برگشت.‏ احتمالاً حَنّا به شوهرش گفته بود که از یَهُوَه تقاضایی کرده و عهدی با او بسته است.‏ چون مطابق قانون موسی،‏ اگر شوهر با عهد همسرش موافق نبود،‏ می‌توانست آن را فسخ کند.‏ (‏اعداد ۳۰:‏۱۰-‏۱۵‏)‏ القانه نه تنها چنین نکرد بلکه پیش از مراجعت به خانه،‏ او و حَنّا یَهُوَه خدا را در خیمهٔ عبادت پرستش کردند.‏

چه وقت فَنِنَّه پی برد که دیگر سخنانش نمی‌تواند حَنّا را ناراحت و غمگین سازد؟‏ این گزارش به چنین نکته‌ای اشاره نمی‌کند،‏ اما عبارت «آثار غم در چهره‌اش دیده نمی‌شد» به این امر اشاره می‌کند که حَنّا از آن زمان به بعد،‏ روحیهٔ شادتری داشت.‏ فَنِنَّه به زودی متوجه شد که رفتار بدخواهانه‌اش هیچ تأثیری بر حَنّا ندارد.‏ چرا که کتاب مقدّس پس از آن دیگر به نام فَنِنَّه اشاره‌ای نکرده است.‏

پس از گذشت چند ماه،‏ آرامش خاطر حَنّا به شادی و شوق فراوان مبدّل شد.‏ حَنّا باردار بود!‏ او هرگز لحظه‌ای،‏ فراموش نکرد که این برکت از طرف کیست.‏ هنگامی که پسرش متولّد شد حَنّا او را سموئیل که به معنی «نام خدا» است،‏ خواند.‏ ظاهراً خواندن نام الٰهی همان کاری بود که حَنّا همیشه انجام می‌داد.‏ در آن سال او همراه القانه و خانواده‌اش به شیلوه سفر نکرد.‏ حَنّا با پسرش سموئیل،‏ سه سال در خانه ماند تا وقتی او را از شیر گرفت.‏ سپس او خود را برای روزی که پسر دل‌بندش از او جدا می‌شد،‏ آماده ساخت.‏

مسلّم است که جدایی برای آنان آسان نبود.‏ البته حَنّا می‌دانست که زنان خدمتگزار در خیمهٔ عبادت شهر شیلوه،‏ به نیازهای سموئیل کاملاً رسیدگی خواهند کرد.‏ اما سموئیل هنوز کودکی بیش نبود و مادرش در آرزوی زندگی با پسرش بود.‏ با وجود این القانه و حَنّا نه با اکراه بلکه با میل قلبی‌شان پسر خود را به آنجا بردند.‏ آنان در خانهٔ خدا قربانی‌هایی گذراندند.‏ سپس سموئیل را به دست عیلی سپردند و به او یادآور شدند که سه سال پیش حَنّا در آنجا با خدا عهدی بسته بود.‏

پس از آن حَنّا به خدا دعا کرد.‏ دعای او آنقدر باارزش بود که خدا آن را در بخشی از کتاب مقدّس قرار داد.‏ زمانی که شما سخنان او را در اوّل سموئیل ۲:‏۱-‏۱۰‏،‏ می‌خوانید به عمق ایمان او،‏ در خط خطِ کلام خدا پی می‌برید.‏ او خدا را به خاطر قدرت حیرت‌انگیزش در سرافکنده ساختن متکبّران و برکت دادن به ستم‌دیده‌گان ستود.‏ همچنین خدا را به دلیل توانایی بی‌نظیرش که به زندگی انسان‌ها پایان می‌دهد یا حتی جان آن‌ها را از مرگ می‌رهاند،‏ تمجید نمود.‏ حَنّا پروردگارش را به خاطر تقدّس بی‌همتایش،‏ انصاف و وفاداری‌اش ستایش کرد.‏ از این رو،‏ حَنّا می‌توانست چنین گوید:‏ «مثل خدای ما صخره‌ای نیست.‏» یَهُوَه برای ستم‌دیده‌گان و محرومانی که دست کمک به سوی او دراز می‌کنند قابل اعتماد،‏ تغییر ناپذیر و پناهگاهی امن است.‏

سموئیل کوچک از موهبت والایی برخوردار بود چرا که مادرش چنین ایمان سرشاری به یَهُوَه داشت.‏ همچنان که بزرگ می‌شد حتماً برای مادرش دلتنگ می‌شد.‏ اما هیچ گاه فکر نکرد که مادرش او را فراموش کرده است.‏ حَنّا هر سال به شیلوه می‌رفت و برای او ردایی برای خدمت در خیمهٔ عبادت می‌برد.‏ هر سوزنی که به این لباس زده می‌شد حکایت از عشق و علاقهٔ او به پسرش بود.‏ (‏۱سموئیل ۲:‏۱۹‏)‏ حَنّا را مجسم کنید.‏ همان طوری که با گفته‌های تشویق‌آمیز و گرم خود با پسرش سخن می‌گفت ردای نو را به تن او پوشاند،‏ با دست‌های خود آن را مرتب کرد و در آخر نگاهی پر از مهر به او انداخت.‏ داشتن چنین مادری برای سموئیل موهبتی بود.‏ او همچنان که بزرگ می‌شد برای پدر و مادرش و قوم اسرائیل برکتی می‌بود.‏

یَهُوَه نیز حَنّا را فراموش نکرد و او را برکت داد.‏ حَنّا صاحب پنج فرزند دیگر شد.‏ (‏۱سموئیل ۲:‏۲۱‏)‏ حَنّا از موهبت و برکتی بس والاتر برخوردار بود؛‏ او رابطهٔ نزدیک با آفریدگارش،‏ یَهُوَه داشت.‏ در طی سال‌های متمادی این رابطه قوی‌تر و قوی‌تر می‌شد.‏ باشد که شما نیز چنین رابطه‌ای با پروردگار عالم داشته باشید و ایمان حَنّا را سرمشق خود قرار دهید.‏

‏[پاورقی‌ها]‏

^ بند 7 دلیل این را که چرا خدا برای مدت مدیدی چندهمسری را جایز شمرد،‏ می‌توانید در سؤالات خوانندگان مجلّهٔ برج دیده‌بانی ۱ اوت ۲۰۰۳ صفحهٔ ۲۸ بیابید.‏

^ بند 10 در این گزارش می‌خوانیم که یَهُوَه «رَحِم او را بسته بود.‏» اما این به این معنا نیست که فکر کنیم،‏ خدا از این زن فروتن و باایمان ناراضی بود.‏ (‏۱سموئیل ۱:‏۵‏)‏ کتاب مقدّس در برخی موارد وقایعی را به خدا نسبت می‌دهد که او تنها اجازهٔ آن را داده است.‏

^ بند 13 این فاصله احتمالاً بر این مبنا تعیین شده است که خانهٔ القانه در شهر رامه همان شهری بود که بعدها در زمان عیسی نیز رامه خوانده شد.‏

‏[کادر در صفحهٔ ۱۷]‏

دو دعای بی‌نظیر

دو دعای حَنّا در اوّل سموئیل ۱:‏۱۱ و ۲:‏۱-‏۱۰‏،‏ نکات بسیاری را در بر دارد.‏ در اینجا به بررسی چند نمونه می‌پردازیم:‏

▪ حَنّا دعای اول خود را به «یَهُوَه صبایوت [یا خدای لشکرهای آسمان]» بیان داشت.‏ او اوّلین کسی است که در کتاب مقدّس از این عنوان برای خدا استفاده کرد.‏ این عنوان ۲۸۵ بار در کتاب مقدّس آمده است و به این اشاره دارد که لشکر عظیم آسمانی،‏ متشکل از فرشتگان،‏ تحت فرمان خدا هستند.‏

▪ توجه کنید که حَنّا،‏ دوّمین دعایش را زمانی بیان کرد که او و القانه،‏ سموئیل را برای خدمت به خدا به شیلوه برده بودند،‏ نه زمانی که او متولّد شد.‏ از این رو،‏ شادی حَنّا به خاطر این نبود که توانسته است رقیبش،‏ فَنِنَّه را به سکوت وادار کند،‏ بلکه از این جهت بود که از برکات یَهُوَه برخوردار شده است.‏

▪ هنگامی که حَنّا گفت،‏ «شاخ من در خداوند برافراشته شده» شاید گاو نرِ پرقدرتی را در نظر داشت که با قدرت تمام شاخ‌هایش را به کار می‌گرفت.‏ در حقیقت،‏ حَنّا می‌خواست بگوید:‏ ‹یَهُوَه،‏ تو مرا قوّت می‌بخشی.‏› —‏ ۱سموئیل ۲:‏۱‏.‏

▪ سخنان حَنّا در مورد «مسیحِ» خدا یا منتخب خدا به پیشگویی‌ای اشاره می‌کند.‏ حَنّا اوّلین شخص در کتاب مقدّس است که عنوان «مسیح» را بکار برد؛‏ این عنوان به پادشاهی که در آینده انتخاب می‌شد،‏ اشاره می‌کرد.‏ —‏ ۱سموئیل ۲:‏۱۰‏.‏

▪ مادر عیسی،‏ مریم در حدود ۱۰۰۰ سال پس از این واقعه،‏ احساساتی مشابه حَنّا در حمد و ستایش یَهُوَه ابراز داشت.‏ —‏ لوقا ۱:‏۴۶-‏۵۵‏.‏

‏[تصویر در صفحهٔ ۱۶]‏

حَنّا از نازایی‌اش رنج می‌برد و فَنِنَّه از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا دل او را بیشتر به درد آورد

‏[تصویر در صفحهٔ ۱۶،‏ ۱۷]‏

با این که عیلی قضاوت نادرستی در مورد حَنّا کرد،‏ اما او احترام عیلی را حفظ نمود

‏[تصویر در صفحهٔ ۱۷]‏

آیا شما می‌توانید مانند حَنّا از صمیم دل دعا کنید؟‏